اوج بگیر تو آسمون سیاه شب...

ساخت وبلاگ

خدایا چرا انقدر ۳۰ سالگی سخته:/ چرا هر بار میخوام بیخیال و شاد باشم کائنات طور دیگه ای بهم جواب میدن؟ فکر نمیکردم بتونم یه سری چیزایی رو بفهمم که نمیتونم هضمشون کنم! هنوز ۹ صبح نشده اما من ۲ بار به بدترین حالت ممکن به هم ریختم. چایی دوباره سرد شده و رغبتی به خوردنش نیست. شُکر

#مربوط به حدود 2 هفته پیش

اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 142 تاريخ : جمعه 25 خرداد 1403 ساعت: 20:27

بار دومی هست که تپ سی این راننده رو به مبدا معرفی میکنه. پول همراهم نیست و از همراه بانک هم نمیتونم استفاده کنم. زنگ میزنه و میگه خانم تا حدود 1 دقیقه دیگه من میرسم، آماده باشین بیاین بیرون. میام بیرون، آفتاب تند میخوره به صورتم. سریع سوار میشم و میگم اگه امکان داره من در مقصد از عابربانک پول میگیرم، باشه ای میگه و بلافاصله اضافه میکنه تو مسیر هم میتونم توقف کنم، شاید اونجا برسیم دستگاه خراب باشه یا پول نده! جواب میدم هرطور خودتون صلاح میدونین. جلوتر دم عابر بانک سپه نگه میداره، با تموم شدن نفر جلویی سریع دو تا تراول پنجاهی میگیرم و سوار میشم. ادامه پول رو که برمیگردونه همزمان با گفتن"قابلتون رو نداره" دستم رو بالا میارم، احتمالا چیزی ندیده چون بلافاصله میگه یعنی نمیخوای؟ یه لحظه گیج میشم اما ادامه میدم نههه مشکلی نیست:))پول رو میذاره تو جیب سمت راست پیراهن چهارخونه اش. وسطای مسیریم که میگه ببخشید شما تو دانشگاه تدریس میکنین؟ میگم نه کارمندم. جوابم انگار زیاد مهم نیست چون شروع میکنه به تعریف کردن از دخترش که بعد از تموم شدن درسش از دانشگاه صنعتی، به همراه همسرش راهی سوئد شده و الان دارن دکترا میخونن. از خاطره خوردن کاپوت ماشین به سر دخترش و استعدادش توی ریاضی گفت که اتفاقا خودش ریاضی اصلا خوبی نداره و ربطش داد به اون دانشمند ایتالیایی که ضربه ای به سرش خورده و بعد انگار مغزش جابجا شده باشه، یه فرد معروفی میشه. هاها:) از یه جو نسبتا خشک و ساکت فضای ماشین به خنده عمیق تبدیل میشه.رسیدیم به پارکینگ، موقع پیاده شدن یادآوری میکنه که امتیاز خوب بهش بدم، میگم حتما و فارغ از پولی که نخواسته داده شده، بخاطر اینکه روزم رو ساخت با همین خنده از ته دل. توی دلیل ها گزینه ای واسه خوشحال کر اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 42 تاريخ : جمعه 25 خرداد 1403 ساعت: 20:27

از معدود فرصت هایی که پیش اومده با مامان تنمها باشم، تقریبا آخر شب شده، هوا خنک و فضا ساکت و اتاق تاریک.به جز یه پیام صبح بخیر و یه سراغ گرفتن عصرهنگام و تلفن اول شب، خبر دیگه ای نیست. تو اوج حرف زدن و حرف شنیدن ایم که تلفن زنگ میخوره، مامان حرفش رو قطع میکنه و میگه میدونم دل تو دلت نیست، جواب بده؛ بی اعتنا به صفحه روشن گوشی میگم بعدا. دوباره دل و حواسم رو معطوف مامان میکنم. یه سری صحبت میکنه تا آروم بشم و مطمئن، من اما با حرفایی که چد لحظه قبل از اون نزدیکِ همیشه منطقی شنیدم دلم آروم نیست، شک کردم، یه شک عمیق با یه علامت سوال بزرگ که چرا اونی که همیشه توی تیم هستیم و حرف همدیگرو نگفته میدونیم و همیشه حق رو به خودمون میدیم، الان درست تو بحرانی ترین شرایط ممکن، وقتی نیاز به تایید و حمایت آدم مهم های نزدیک ام دارم، این حرف رو زده و با عصبانیت من رو محکوم به تصمیم اشتباه و غیرعقلی کرده!مامان مثه همیشه تونسته موفق عمل کنه، آروم گرفتم و آماده ام که تماس بی پاسخ رو جواب بدم. ساعت واسه زنگ زدن دیره اما چون زنگی بدون جواب مونده خودم رو قانع میکنم که برم تو صفحه تماس ها. با بوق اول و دوم جوابی داده نمیشه، نمیخوام قطع کنم اما امیدی هم به شنیدن صدای اون طرف خط ندارم چون هرگز امکان نداشته این تعداد بوق بشنوم. با عجله گوشی برداشته میشه و سلام بلند و رسایی میپیچه تو گوشم، حواسم به حضور مامان هست که علیرغم خواسته خودش مبنی بر بیرون رفتن از اتاق، به اصرار من مونده؛ حواسم به خواب بودن خونه هم هست، بخاطر همین با درجه ای از آروم بودن کمیت و کیفیت صحبت کردن، مکالمه رو ادامه میدم. هنوز در مرحله حرفای اولیه هستیم که در سوال "چه خبر" و جواب "هیچی ، سلامتی" جمله ای رو میشنوم که یه لحظه حس میکنم سرم اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 38 تاريخ : جمعه 25 خرداد 1403 ساعت: 20:27

گفته شده که چون یهو پاشدی رفتی پس توقع نداشته باش همراهی بشی! (احتمالا توقع بر این بوده بشینم و بیشتر ازین شاهد جار و جنجال باشم و روح و روان خودم رو به خاک بدم!)صبح بد شدم، خیلی بد، جسمی و روحی بود. ترسیدم، انگار میخواستم فرار کنم از همه جا از همه کس از همه چیز:(چند گیگ ناقابل رایگان دارم که بین موبایل و لپ تاپ در حال دانلود واسه خودم و طلایی ام.رفرنس ها رو بلد نیستم بصورت دستی تنظیم کنم. اینکه هنوز بازه و تموم نمیشه رو اعصابمه.میخوام از دیجی کالا چند تا سفارش بدم. دلم میخواست از سایت نمایشگاه کتاب هم سفارش میداشتم امسال. حسرت نرفتن و نخریدن به دلم مونده. حتی الان هم که حقوق ها رو دادن باز میترسم بیخود خرج کنم. احتمالا واسه روزهای بعدی و بعدترش خرج های خیلی بیشتر و بزرگتری خواهم داشت. البته به شرط اینکه کارا رو روال طبیعی خودش مثه بقیه آدما پیش بره و دوباره قاچ قاچ نشه این مسیر!دارم اذیت میشم، هر کی به نوبه خود انگار یا از قصد یا بدون قصد داره به نحوی دچار اذیت ام میشه و اینکه تو از مهم ترین هات همچین احساسی بگیری، خیلی سخته.#ما سرخوشانِ مستِ دل از دست داده ایم اوج بگیر تو آسمون سیاه شب......
ما را در سایت اوج بگیر تو آسمون سیاه شب... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alveol بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 9 خرداد 1403 ساعت: 19:20